بدون شرح
من خسته شدم...من خیلی خستم...حالم خوب نیست...نمی خوام دیگه ناهار درست کنم... نمی خوام به فکر شام باشم...نمی خوام دیگه ظرف بشورم...دلم می خواد هر چی ظرف دم دستم میاد بشکنم...خرد کنم...همه چی پودر بشه..خاک بشه...محو بشه...می خوام فرار کنم...بذارم برم جایی که هیچ کی پیدام نکنه...هیچ کی صدام نزنه...چشامو ببندم داد بکشم...داد بکشم...داد بکشم...
من خسته شدم....هیچ کی نمی فهمه ....من خسته شدم.....
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 17:34 توسط پرنیان
|