... و من همين را لازم دارم. همين صداقت ترسناك را. همين لختي زننده را مي‌خواهم وقت نوشتن. اين همان چيزي است كه مدتي است دورم از آن. چشم بستن وقت نوشتن و عميق شدن توي تاريكي و دست كشيدن به ديوار فاضلاب‌هاي درون‌ام و هي پايين رفتن و رسيدن به خودم. دور شده‌ام از خودم و بي‌خودي رو برمي‌گردانم از بركه‌ي مدفوعي كه ته راه‌روي تاريك، شناور است. بايد بروم بنشينم لب بركه و خودم را توي گه خودم شست و شوي بدهم و تطهير شوم.