سردها و گرمها/ يازدهمي
ميروم رختها را توي آفتاب پهن كنم. مردي از دور توي بلندگو حرف ميزند، صداياش را ميكشد و حرفها در هم ميروند. ماشيني پير و بزرگ لِك و لِك ميكند. موتوري زوزه ميكشد. خانهي رو به روست شايد كه دارند تير و تخته را به هم ميكوبند. خروسي دور ميخواند. دستگاه جوشكاري كار ميكند. يك ديوار كوتاه سيماني است كه من را از آدمهاي خيابان جدا ميكند.
+ نوشته شده در جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 11:32 توسط آزاده
|