كلمات خودشان در حالتي اتفاقي كنار هم قرار مي‌گيرند. مثل فرضيه‌ي تكامل... تكامل حروف باشد مثلاً، حروف ديوانه و بي‌منطق بر حسب تصادف كنار هم مي‌نشينند. گاهي دو تايي صدايي را مي‌سازند. آه مثلا يا آخ. بعد گاهي ممكن است چند حرفِ يك كلمه را بسازند كه معنا داشته باشد يا حرف‌ها كنار هم خيلي پوچ و بي‌معني بنشينند. حروفي كه خوش اقبال‌ترند مي‌مانند و به بقاي‌شان ادامه مي‌دهند. آن‌ها كه پوچ و نامفهومند از گردونه خارجند. فراموش مي‌شوند. خوانده نمي‌شوند.