اين زندگي من است/ دوّمي
جانم دندان دندان شده، شبيه دندانههاي حرف سين. روي ديوار لكه ي نوري بود. خواستم بنويسماش. دهانام تلخي سيگار را خواست. رفتم پي فندك. ياد من باشد يك فندك نارنجي رنگ بگيرم، يا سبز باشد، باريك. سبز فسفري درخشان. شبيه آن جور سبزي كه هفت تيرهاي آب پاش قديمي بود. دو رنگ داشت. سبز و گاهي صورتي انگار. من سبزش را داشتم. سوار دوچرخه ميشدم و توي حياط ميچرخيدم و آب ميريختم توي صورت مريم دختر آقاي اژدري. مريم حالا رفته كانادا توي فيس بوك ديدمش. عينك آفتابي سياه زده بود و پيراهن بي آستين با شلوار جين بوشيده بود. چشمهاش پيدا نبود اما دهاناش به خنده باز بود. آنجا توي عكس فيسبوك مريم هم آفتاب بود. باد هم بود. موهاش توي هوا مانده بود. اينجا روي ديوار حياط لكهي نور بود، رفتم تا سيگاري بگيرم، لكه رفته بود. شاخههاي درختها اما بودند و لانهي گنجشكها و پس ماندهي غذاي گربهي حياط.