راستي من يك لباس خواب كهنه‌ي كركي دارم كه يك جاييش عكس يك توله سگ تكه دوزي شده. لباس خواب زماني سفيد بود با راه‌هاي سبز روشن و نارنجي روشن. حالا كهنه شده، كرك‌ها از بس شسته شده در هم رفته‌اند و رنگ باخته و نمي‌‌شود گفت چه رنگي است. يك جور كرم چركي مثلا شايد باشد. اما من اين را دوست دارم. يقه‌ي باز و حلقه‌ي آستين چين چينش را دوست دارم و اين حال دخترانه‌اش را دوست دارم و مي‌خواهم تو كه آمدي و من پيش تو بودم همين را وقت خواب بپوشم. همين را و نه آن لباس خواب ساتن بندي را. اين را بپوشم مثل آدم‌هاي قديمي. شبيه آدم‌هاي قديمي يك رابطه‌ي كهنه شده. بعد صبح بيدار شوم قبل از تو و بروم كتري را آب كنم و بگذارم روي گاز و تو از صداي شرشر آب بيدار شوي و نيم خيز شوي توي رخت خواب، يا نه خيز برنداري، همين‌طور چشم باز كني و من را صدا كني و من بيايم بالاي سرت و تو دست من را بگيري، بكشي طرف خودت و من را باز كنار خودت بخواباني و من مجبور نباشم زود بروم و مثلا بشود يك روز ديگر هم با تو باشم تا شب بعدش و مثلا بشود من با تو دو شب، ممكن باشد دو شب كنار تو بخوابم. و شب دوم هي نخواهيم از سر و كول هم بالا برويم، شبيه آدم‌هاي مانده توي يك رابطه‌ي قديمي، رابطه‌ي كهنه كه آب انداخته و شيره‌اش درآمده باشيم و مثل تازه عروس‌ها نباشم و مثل دختري جوان باشم.. نه، زن چهل ساله‌ي جواني باشم. اين‌طور كه هستم. توي اين لباس هستم. موهام كوتاه باشد. بخندم و از نگاه تو توي چشم‌هاي خودم خجالت بكشم و دست بكشم به گردنم و سرم را كج كنم و جايي ديگر را نگاه كنم. دلم اين‌ها را مي‌خواهد. اين‌ها را به من بده. خوش‌بختي اين ساعت‌ها را به من بده.