چهل سالگي شبيه معجزه بود. دو تار موي نقره‌اي پس سرم پيدا كردم. خنده‌ام گرفت، از خوشي و از حيرت، زندگي چه وقت شناس است. انگار ساعت كوك كرده باشند توي تنم.