حالم خوب است. از آتش افسردگي عبور كردم، حالا باز ته دلم همان اندوه هميشه را دارم، همان حال ته نشين شدن غم كه منقلبم نمي‌كند، طوفانيم نمي‌كند. يكهو نمي‌زند بالا تا تهوع بگيرم و بغض خفه‌ام كند و به هق‌هق بيندازدم. آن غمي كه من را مي‌نشاند پشت ميز گرد چوبي تا بنويسم. از چه كسي بايد تشكر كنم؟ فرزانگي زنانه باز به دادم رسيد. يك طنابي دارم توي خودم، يك قلابي كه به موقع پرتش مي‌كنم بيرون، گير مي‌دهمش به هستي، خودم را مي‌كشم بالا، لب دره‌ها تاب مي‌خورم، تاب مي‌خورم.