اين زندگي من است/ چهل و دومي
خوبم. مثل يك زن كامل حالم خوب است. خيلي وقت است آرايشگاه نرفتهام، ابروهام شبيه ابروهاي آقاي خيابان آرام چارلي چاپلين شده. يك روپوش نخي سياه ميپوشم با ژاكت خاكستري كه مال برادرزادهام بود و هيچوقت تناش نكرد. شلوار جين نميپوشم. شلوار كشي خانگي پا ميكنم. مناسب براي خوابيدن در ماشين يا صندليهاي پلاستيكي كنار تخت بيمار. بابا امروز ميگفت يك چيزي توي بيمارستان بپوش كه مناسب باشد. منظورش لباس شيك بود. گفت مامان هم خوشحال ميشود. من اما خوشم. حالم به شكل عجيبي خوب است. زيبا شدهام. خيلي زياد. مردي نگاهم نميكند، كسي به من نميخندد يا تيكهاي بارم نميكند كه يعني ميخواهيم بيشتر نگاهت كنيم يا بيشتر حرف بزنيم. اما ميدانم زيبا هستم. كسي را دوست دارم. كسي من را دوست دارد. خستهام. سبكم. شبيه زني كه چهل سال زندگي كرده باشد آرام و عاقلم.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 11:2 توسط آزاده
|