مادرانه ها/ هفتمی
دیروز از موسسه قلم-چ-ی تماس گرفتند و گفتند پسرم در پاسخ به این سئوالشان که بهترین مشاورش کی بوده، از میان آن همه معلم و مشاور دبیرستان و موسسه، برداشته نوشته مادرم. خیلی تعجب کردم، کسانی که پسرم را می شناسند می دانند از آن حالت اخمو و کم حرف و آن عقاید تند گاه فاشیستی اش، چنین چیزی خیلی بعید است. بعد این باعث حیرت خود موسسه هم شده و گفتند یک چیزی برای ما بنویسید و بگویید شما چه کارهایی برای پسرتان کردید که او یک سره شما را بهترین مشاورش اعلام کرده. تمام دیشب با خودم کلنجار رفتم تا دو خط درست و درمان و منظم بنویسم، دیدم نمی توانم. من فقط بلدم متنهای هذیانی بنویسم، بلدم خشم و اندوه را توی نوشته هام نشان بدهم. بلد نیستم بروم در پوست مادر موفق. آخر سر هم سه صفحه نوشتم، یک جور سیال ذهنی از نوجوانی به کودکی آرش رفتم و برگشتم، کلی فضا سازی کردم و چند خط پایانی هم به کنکور و سیستم آموزشی فحش دادم و نامه را تمام کردم. حالا می ترسم خیال کنند دیوانه ام. خیلی می ترسم باز تماس بگیرند و بگویند این طور نه و جور دیگری بنویس. من جور دیگر بلد نیستم.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 10:53 توسط آزاده
|