در تقلا برای خواب
مثل گذشته های خیلی دور، این شبها هم ناچار برای به خواب رفتن، رویا می بافم ابر در ابر!
هر صبح دستهائی به داغی هر چه رشته ام پنبه کرده است؛ چشم که بگشایم!! ابرها هر ظهر در امپراتوریِ سوزان سانسور مدارِ گردی، به من شبیه تر می شوند:
" بافه های کلافه ای از پوچی!!"
+ نوشته شده در یکشنبه سوم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 3:17 توسط آتنا
|