مکاتبات/ پنجاه و هشتمی
برای من دوست داشتن آدمها بهانه است. حتا بیزاری از آنها برای من بهانه است. بیل زدن خودم بهانه است. زنده بودنم بهانه است. بچه بزرگ کردنم و بیوه شدنم و غرق شدنم و روی آب آمدنم همه بهانه است تا بتوانم بنویسم. من خودخواه نیستم. من حتا خودم را هم نمی خواهم، خودم را هم پیش نوشتن سر می برم. تو خیال می کنی این که من برای تو بنویسم کاری غیر از قربانی کردن خودم است؟ این که فرو بروم توی اندوه و سرم داغ شود از پرسشهای بدون پاسخ. این که برای تو مرد موفق جامعه از دردهام بگویم، خیال کردی اینها غیر از خودکشی است؟ خیلی آرام و بی صداست. کسی نمی فهمد. من مادر فداکار و مایه ی افتخار شهر هستم و می مانم. کسی نمی داند چه طور وقت نوشتن خودم را نه برای یک مرد، برای کلمات به خاک کشیده ام.
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 17:35 توسط آزاده
|