در ایام کهن واژۀ «تنها» به مثابۀ دو واژه تلقی می شد:«تن ها».«تن ها» بودن یعنی یکی بودن کامل،و یگانه بودن،چه به طور اساسی و چه موقتی.این دقیقاً هدف تنهایی است:تن ها بودن.تنهایی به معنی فقدان انرژی یا عمل نیست،بلکه برعکس،موهبتی از هدایای وحش است که از روح به دست ما می رسد.در دوران باستان تنهایِ تعمدی هم تسکین دهنده و هم پیش گیرنده تلقی می شد.از تنهایی به عنوان یک سروش،و راهی برای گوش سپردن به خویشتن درونی به کار می رفت تا پندها و راهنماییهای آن شنیده شود.در غیر اینصورت،شنیدن در هیاهوی زندگی روزمره غیرممکن است.(تکیه یی از کتاب زنانی که با گرگها می دوند)