برف نو
گفت تاسیان میدونی چیه؟ چینهای کنار چشمش عمیقتر شد. دهانش را جمع کرد، انگار مزهای تلخ زیر زبانش باشد. باز گفت تاسیان، یک حالتی... و حرفش را ناتمام گذاشت. نمیگفت «تاسیان»، انگار میگفت «تَسیان تَسیان»
+ نوشته شده در یکشنبه بیستم دی ۱۳۹۴ ساعت 20:33 توسط آزاده
|