برف نو
تو در من تمام نشدهاي، شايد هنوز شروع هم نشده باشي. شبيه نوار كاغذي هستم كه دارد توي جوهري خيس ميخورد، ميدانم كه هنوز به تمامي به تو آغشته نشدهام، حتا تا نيمه هم نرسيدهام، اما از تو رنگ گرفتهام. ميبينم گاهي تكيه كلام تو را ميان حرفهايم تكرار ميكنم، مثلاً حالا ديگر من هم مثل تو زياد ميگويم "كنش". گاهي حركات دستم را ميبينم كه شبيه حركات دستهاي آشفتهي توست و گاهي صداي تو را از حنجرهام ميشنوم. اينها يعني دارم شبيه تو ميشوم، تا حدودي، تا اندازهاي اين همساني در من پيش ميرود و بعد از تو، تاثير اين شباهت به كلي از من بيرون نميرود، در من ميماند و اين طور است كه غير از خودم و كاتيا، قسمتي از هر مردي كه دوستش داشتهام، درون خودم دارم. اين تصوير من است.
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 13:20 توسط آزاده
|