جستن ميان عشق
زن آن قدر خوش اقبال است كه مردي از او ميپرسد كدام كنش (همين را ميگويد با آن زبان عجيب و غريبش كه تركيبي از كلمات انگليسي و افغاني و گيلكي و اصطلاحات اداري و كتابي و رسمي و كلمات مخصوص مجنونين و ديوانگان و مردهاي پنجاه سالهي عاقل خوش لباس و آدم غمگين و آدم خوشبخت و آدم افسرده و آدم مسافر و آدم رفتني و آدم ماندني است) از زن ميپرسد كدام حركت به وقت تنانگي روحت را زنده ميكند؟
آيا پيش از اين هيچ مردي از هيچ زني چنين چيزي پرسيده؟ آيا ميان مردي و زني همين لحظه نميتواند لحظهاي بزرگ و خوشبختي تمام باشد؟ آن هم وقتي مرد نه از روي زبانبازي و دلخوش كردن ديگري، كه طبيعي و غريزي و معمولي اين را ميپرسد و ميخواهد بداند.
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 9:10 توسط آزاده
|