كنكاش در خودم. قدم زدن در خود. يك هفته اين طور خواهم بود. دست از سر خودم برمي‌دارم. خودم را رها مي‌كنم. لايق آن چيزي كه هستم، هستم. پيراهن عكس‌دار زيباست. مرداب دارد و مرغابي و ماشين قرمز. پيراهن عكس‌دار خود من است. چيزهايي توي سرم دارم، چيزهايي درباره‌ي پيراهن. تصوير مرد. ناراضي، كسل. يا دوستدار. خسته. فسرده. بعضي شكل‌ها و كلمات برجسته‌اند. كلمات كليدي: تيغ، دروغ، كسالت، تن، مسافرخانه، رفتن، راه، و چيزهاي ديگر. چيزهاي ديگر، چيزهاي نگفتني. هذيان و تب. مي‌دانم زني درونم تب كرده. خودت را رها كن و با صداي بلند به من بگو به چه فكر مي‌كني؟ فكر مي‌كنم، چيزهايي توي سر دارم كه گفتنش را مي‌ترساندم، نبايد براي او بگويم؟ براي او نمي‌گويم اما اين جا مي‌نويسم. مي‌خواهم شيرجه بزنم توي كلمات و خودم را رها كنم و تا ته پايين بروم. من اين‌طورم، من اين چنينم. اين روش من است. فرو رفتن، غرق شدن، مردن و باز زنده شدن. نگاه كن. نگاه كن. دارم رو برمي‌گردانم. دارم مي‌روم به سمت بيست‌وهفت سالگي...