جستن میان عشق
دوستم دارد. این را میدانم. چند روز پیش داشت برایم تعریف میکرد که جوجهی مارتی از تخم درآمده. بعد که قطع کرد چهار تا عکس پشت هم فرستاد. عکسهای عجیبی بود. من در موقعیتهای مختلف، جایی دارم میخندم، جایی تعجب کردهام و یک جای دیگر گردنم کج است و دارم با مهربانی نگاهش میکنم، این شد سه تا، چهارمی را یادم نیست چه حالتی است. حالت من زیاد مهم نیست. چون آدم توی همهی عکسها حالت خودش را میبیند. چه عکسی باشد با قرار قبلی و جلوی دوربین ژست گرفته باشی و چه عکسهای ناگهانی، به هر حال وقتی ظاهر میشود آدم خودش را میبیند و حال خودش را یادش میآید. این عکسها اما به دلیل دیگری برایم جذاب است. این که تصویر عکاس هم توی عکس هست. عکسها را وقتی با من ویدیو چت میکرده گرفته و همه جا، در گوشهی سمت راست، در کادری کوچکتر تصویر خودش هم هست. موهای سفیدش در هم است و با چشمهای درخشان من را نگاه میکند. با دقت و ژرف مثل مردی که زنی را دوست داشته باشد.