گرامافون: باران اندکی باید که ببارد
آلبرت بُئلی (1898-1941)
اَل بُئلی در موزامبیک بدنیا آمد، در سال 1898 و در لندن مرد، در سال 1941، در سالهای جنگ جهانی دوم، در بمبارانهای لندن.
انگار آن وقتها موزامبیک مستعمره پرتغال بود. سال 1928 اَل میرود انگلستان و در یک گروه جز آواز میخواند بعد هم به ارکستر روی فاکس (Roy Fox) و ری نوبل (Ray Noble) وارد میشود، چهار سال با آنها میماند پانصد آهنگ ضبط میکند.
اَل بُئلی ستاره بود، بعضیها معتقدند اولین ستاره موسیقی پاپ بود، هم صدای گرم و مخملی داشت و هم خوشقیافه بود، بروید بر خان گسترده یوتیوب و اجراهای زنده باقی مانده از او را تماشا کنید تا ببینید در آن ویدیوهای سیاه و سفید قدیمی با آن تصاویر لرزان و خط های سفیدی که گاهی میافتد وسط شان، چطور روی صحنه به معنای واقعی کلمه پرفورمنس داشت.
اختراع میکروفون در آن روزها باعث شده بود خوانندهها بتواند سبک شخصی خودشان را در کارهایشان داشته باشند و احساساتشان را بیشتر در صدایش نشان دهد. انقدر که معروف شده بودند به "کرونر" (crooner) یعنی کسی که آوازهای عاشقانه پراحساس میخواند. بعضیها حتا بُئلی را مبدع سبک "کرونینگ" میدانند، خب انگار این کاری بود که بُئلی به خوبی از پسش برمیآمد و حسابی دل میبرد. قبل از او، تمام صفحههای موسیقی به اسم رهبران گروه موسیقی و ارکسترشان منتشر میشد اما بُئلی این قاعده را برهم زد، نام اَل پررنگ تر و بزرگتر از هر اسمی روی صفحات میآمد. رادیو بی بی سی به خاطر همین محبوبیت از او دعوت کرد تا اولین خوانندهای باشد که در استودیو آنها سولو اجرا میکند. بعد از او بود که خواننده به کانون صحنه تبدیل شد.
شب مرگش در شهر دیگری اجرا داشته، از آنها خواستهاند که شب آنجا بمانند اما او نمیپذیرد به خانه برمیگردد، بمبافکنها میرسند و مجتمع مسکونی محل اقامت وی چنان نابود میشود که تشخیص جنازهها از هم ممکن نبوده، تمام قربانیان را با هم در یک گور دسته جمعی دفن میکنند.
گویا حضور خواننده فیلم بر لبه عشق (at the edge of love)که یکی از آهنگهای او، "ستاره ها را بیاویز در ایندیانا" (Hang out stars in Indiana) را میخواند و در بمباران فیلم کشته میشود، یادآور اوست.
ترانههای بُئلی در فیلمهای دیگری نیز بازخوانی شده است، مثل "نیمه شب، ستارگان و تو" (Midnight, the Stars and You) در درخشش کوبریک، یا ترانه گناهکار در فیلم فرانسوی آمیلی.
در بین کارهای او امشب آهنگ "باران اندکی باید که ببارد" (a little rain must fall) را دوستتر دارم.