توی خواب غلتیدم، بعد دیدم چه قدر دلم آن تن را می‌خواهد آن قدر که می‌خواهم جیغ بکشم و بلند بلند گریه کنم، و دل درد و تهوع دو شب است امانم را بریده، انگار بخواهم زندگی‌ام را بالا بیاورم و تنهایی و اندوه درد در من بزرگ می‌شود. همه‌ی این‌ها مال قبل از بیداری بود، توی خواب که غلتیدم و دلم آن تن را خواست. بعد بیدار شدم و آمدم نشستم میان کلمات.