ديدن آن چه ناديدني است. جور ديگر ديدن آن چه به چشم مي‌آيد. گفتن آن چه ناگفتني است. ناگفتن آن چيز كه بر زبان مي‌آيد. جور ديگر بودن. ناآشنا بودن. زدودن عادت. چيزي ديگر شدن، چيزي ديگر بودن، جور ديگر مردن.
بايد به مخدر پناه ببرم. بايد يك جوري ارتباطم را با اين دنيا قطع كنم. بايد بروم توي يك دنياي ديگري. بايد مثل يك آدم تنها، يك زن تنها زندگي كنم. روي شانه‌هاي كسي نباشم و كسي روي شانه‌هايم نباشد. بايد شب‌ها كه بي‌خوابم خودم را توي تاريكي سقف غرق نكنم. بايد شراب بنوشم يا چيزي بكشم تا خوابم ببرد، تا بدنم از من دست بكشد، تا منتظر كسي نباشم. منتظر كلمه‌اي يا صدايي يا آمدني. مطلقاً منتظر چيزي نيستم. نبايد باشم. بايد در دم زندگي كنم. بايد سُر بخورم. بايد شب‌ها به جاي اين كه خيره بمانم، بيايم بنشينم پشت ميز گرد چوبي و بنويسم. بايد ببينم چي هستم. بايد بدانم چي هستم. بايد مثل همان چيزي كه هستم زندگي كنم. بايد تنها بمانم. بايد تنها بمانم. بايد تنها بمانم. بايد تنها بمانم. بايد تنها بمانم. بايد توي تنهايي راه بروم و گريه كنم. بايد توي تنهايي دراز بكشم و به صداي نوه‌ي همسايه گوش كنم و به صداي سوسك‌ها و به صداي عبور كاميون. بايد با ليوان شرابم بيايم بايستم مقابل پنجره و به پسر جواني نگاه كنم كه سرش را كرده توي كيسه‌هاي زباله و از دوچرخه‌اش چهار تا گوني آويزان است. بايد بايستم و از آن بالا به ركاب زدن پسر لاغر نگاه كنم و ببينم كه تعادل ندارد و ببينم كه ماشين سفيد چه طور نور مي‌اندازد توي صورتش و بوق‌كشان مي‌گذرد. بايد اين‌طور زندگي كنم، در تنهايي و تاريكي و سكوت و بدون هيچي، در هيچي، غرق شده در هيچي. بايد تنهايي سفر كنم و تنهايي نگاه كنم و با خودم حرف بزنم. بايد با خودم حرف بزنم. بايد تنهايي بروم كافه. بايد توي شهري باشم كه كسي را نشناسم. كسي من را نشناسد. بايد بروم استانبول و خودم را غرق كنم.