این زندگی من است
هوا زیاد گرم نیست. یک نسیمی میآید که وقتی مینشیند روی پوست مرطوب از عرق، آدم را خنک میکند. رفتم توی خیابان و خیابان زیبا بود و زمین از باران نمناک بود و من زیبا بودم، کموبیش. اما همه چیز بیفایده بود. بداخلاق شدهام و دوست دارم گریه کنم.
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶ ساعت 14:1 توسط آزاده
|