این زندگی من است
انصاف نیست، درست وقتی عینکم گم شده و همه چیز را تار و دوتایی میبینم، تلفن میکنی و میگویی دوستم داری و با همین دو کلمه من را پر میکنی از خطوط و کلمات، دوست دارم بنویسم یا نقاشی بکشم، مهمان دارم، مهمانها که سرشان گرم خودشان میشود، میبینم عینک ندارم. حکایت قیف و قیر است.
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم فروردین ۱۳۹۷ ساعت 12:39 توسط آزاده
|