پای تلفن وقتی کسی نامم را گفت اشتباهی گفتم �جان�، بعد صدایم لرزید و چیزی در گلویم مثل قرص جوشان منفجر شد و دهانم شور شد. می‌ترسم تا آخر عمر حسرت محبت‌های نکرده را بخورم. می‌ترسم پشیمانی گریبانم را رها نکند. با خودم قراری گذاشته‌ام که به هیچ‌کس نمی‌توانم بگویم، حتا نمی‌شود درباره‌اش بنویسم. مثل یک ورد مدام با خودم تکرارش می‌کنم. کاش طلسم این خطا بشکند.