از ورقهای کتابها
میان پیکرهی داوود میکل آنژ، و پیکرهی "بردهی دربند، او چه رابطهای است؟ اولی با صیقل و پرداخت کامل و حتمیت پایان یافتگیاش، و دومی با تزلزل و تعلیق پایان نیافتگی و رهاشدگی، یا ناتمام ماندگی؟ اولی، که به جلوهای پنداری اندکی تظاهرآمیز به چشم بیننده میگوید: "نگاهم کن، از من طرحی بردار، به کمال رسیدهام، و سکون و ایستادگیاش از همین کمال بیچون و چراست. و دومی، که تازهتازه شکلی می گیرد تا فاصلهای را با سنگ ناتراشیده، با مادهی خام مشخص کند. در برابر سکون و ثبات اولی این یکی همه حرکت و جهش و تکان دستان آفریننده است، و بیننده در برابرش بیتابانه منتظر حرکت بعدی چکش و قلم که ببینی این بار کجا فرود خواهد آمد.
ربط این دو اثر ("پیکرهی داوود" و پیکرهی "بردهی در بند"، هر دو اثر میکل آنژ)، یکی کامل شده و دیگری "ناتمام" فقط در اشتراک آفرینندهی واحد، در هویت تردیدناپذیر دست و ذهنی که به انگیزهای شاید یگانه و همیشگی هر دو را از دل سنگ بیشکل بیرون کشیده محدود نمیشود. ربطشان در همین تمامی و ناتمامی نیز هست. هر دو انگار دو مرحله، دو منزل از تکوین اثر واحدیاند. در حالی که تقدم داوود از نظر تاریخی روشن است، میتوان به راحتی تصور کرد که این یکی شکل تمام شدهی "بردهی در بند" است و هر دو یکیاند. و این مرحلهی آغازین اثری است که هنوز دستان سازنده همراه با رگه رگههای تیشه بر آن دیده میشود. حال آن که در صیقل و سکون داوود، آفریننده دیگر غایب است، کار را تمام کرده و رفته است. داوود فقط اثر است، پایان یافته، بیرون آمده از زیر دست سازنده و دیگر رها شده به دست و ذهن بیننده. اما "بردهی در بند" اثری است هنوز در دست سازنده. هنوز پیوسته به او به پیوند تمام ناشدگی، هنوز همراه او، بسته به او با بند ناف زمان و زندگی. پیش از آن که دو تا شوند. اما هنوز یکیاند. هنوز دو حدیث از یک کوشش یگانهاند.
در جستوجوی زمان از دست رفته
جلد هفتم/ یادداشت مترجم