از ورق‌هاي كتاب‌ها/نهمي

... و شايد هيچكس نمي‌توانست به خوبي او حال مرا بفهمد؛ او دلشورهء زماني را كه حس مي‌كني آني كه دوست مي‌داري دور از تو جايي خوش است و دستت به او نمي‌رسد از عشق آموخته بود، عشق كه به نوعي همزاد دلشوره است، كه آن را يكسره از آنِ خود و فقط براي خود مي‌خواهد...

در جستجوي زمان از دست رفته/ طرف خانه سوان

 

از ورق‌هاي كتاب‌ها/ هشتمي

اما صبح‌ها زن نبايد درنگ كند، مگر زود از رخت‌خواب بيرون برود، خودش را بشويد، دندان‌هاش را تميز كند و بزك كند. در همان حال خدمتكاران مرد را تر و خشك مي‌كنند. فقط آن هنگام نزد او برود؛ لبخند زنان، خوشگل و دلربا. ولي بيش‌ترينه‌ي زن‌ها مي‌خواهند بمانند پشت سر هم قليان دود كنند و آن وقت انتظار هم دارند كه بوسه باران‌شان كنند و وقتي نمي‌كنند تعجب مي‌كنند.

 

 

از كتاب تاريخ اجتماعي روابط سكسي در ايران 
ويلم فلور/ محسن مينوخرد

از ورق‌هاي كتاب‌ها/ هفتمي


"مراسم ازدواج كه تمام شد، رفتم لباس‌هاي نظامي‌ام را پوشيدم و شمشير به كمر پا به حجله‌ي خانم حسيني گذاشتم، او با فيس و افاده لم داده بود تا من بيام و از نگاهش پيدا بود كه از آمدنم خوشحال نيست. پا به اتاق كه گذاشتم گربه‌ي ملوسي كه معلوم بود عزيزكرده‌اش است نرم نرم و خرخركنان آمد پيشم. در جا شمشير كشيدم و سر از تنش جدا كردم و سرش توي يك دست و تنش توي دست ديگرم، رفتم طرف پنجره و پرت‌شان كردم بيرون. بعد با خيال تخت رو كردم به خانم ديدم سر جاش خشكش زده، ولي جيكش در نيامد و از آن به بعد مهربان و گوش به فرمان شده."
اين داستان آن‌قدر تو دهن‌ها افتاد كه "گربه را دم حجله كشتن" شده يكي از ضرب‌المثل‌هاي معروف فارسي

از كتاب تاريخ اجتماعي روابط سكسي در ايران
ويلم فلور/ محسن مينوخرد