زن در ریگ زمان

آ می‌گوید برای این که چیزی باشی اول ادایش را دربیاور. این را وقتی می‌گوید که آن ور وسواسی مضطربم می‌زند بالا، می‌گوید ادای آدم‌های بی‌خیال را دربیاور. 
به نظرم بد هم نمی‌گوید، این جوری نتیجه کار بهتر است. مثلا امروز تصمیم دارم ادای آدم‌های مطمئن به نفس را در بیاورم. 
ز می‌گوید نمی‌شود شب بخوابی وصبح آدم دیگری بیدار شوی. 

 

زن در ریگ زمان

می‌گویند برای تغییر هر عادتی بیست‌ویک روز تمرین لازم است، نمی‌دانم درست می‌گویند یا نه، تا حالا امتحان نکرده‌ام، هیچ وقت آدم ۲۱ روز یک کاری را تکرار کردن نبودم. آدم سروصدا هستم، آدم‌ شلوغ‌کاری، آدم فقط به خودم نگاه کردن، آدم درک‌ نکردن شرایط دیگری. و حالا این دم آدم خسته و زخم و زیل و آدمی که نیاز دارد نوازش بشود و به او قوت قلب بدهند و آدمی هستم که درست نمی‌دانم این همه چیزی که به خودم نسبت دادم چه قدرش درست است. آدمی هستم که سرش هم درد می‌کند، لاغر هم شده.

با این همه بیست‌ویک روز تمرین می‌کنم، صبر می‌کنم، ساکت می‌مانم و فقط می‌نویسم و می‌خوانم و نقاشی می‌کشم و با کلمات خیال می‌بافم و خودم را واکاوی می‌کنم، با خودم حرف می‌زنم و خودم را باز پیدا می‌کنم. هر جوری که هست. هنر و هوشم باید به دادم برسد. تنها هستم و فقط همین‌ها را دارم.